اجبار عاشقی پارت پنجم

Alya Alya Alya · 1401/08/13 13:06 · خواندن 3 دقیقه

سلاممممم 

چطور مطورید؟😗😂❤️

بچه ها پارت جدید اوردممم😂

بزن دست قشنگه رو 🥲😂🔸

بسه زیاد نمک ریختم🥲🔥

بفرمایید ادامه😁🤚

(داشت یادم می‌رفت عکس آپلود کنم🥲)

پاشو 
در حالی که با عجله از جام بلند میشدم پام به پتو گیر کرد و سر خوردم زمین 
- مری 
- خوبم... اه
میدونستم واسه قرار امروز هم میاد نمیدوستم دلیل عجله یا بهتره بگم هیجانم چی بود ... 
پشت میز توالت نشستمو شروع کردم به آرایش کردن میخواستم بی نقص باشم 
- مرینتتتتت بخدا ببینم رژ منو برداشتی میکشمت 
- باشههه 
رژش رو آروم گذاشتن سرجاش میدونستم از رینگ می‌فهمه ولی مهم نبود ... 
کفشم رو با عجله پام کردم و همون جور که لقمه توی دهنم رو میجویدم آسانسور رو زدم و با بند کفشم ور رفتن سرم به ساعت گوشیم بود که طبق معمول صداش رو شنیدم ...فکر کردم رفته ...با کلافگی سرم رو بالا گرفتم اه دوباره نوازنده معروف خیلی شیک بلند شدم و صاف تو چشماش نگاه کردم:سلام لوکا 
لوکا: سلام عشقم 
-صد دفعه بهت گفتم اینجوری صدام نکن
-نمیشه خانمم واسه منی 
میخواستم یکی بزنم تو دهنش که الیا وارد اتاقک آسانسور شد 
با دیدن لوکا نشگونی از بازوم گرفت و با صدای رسا گفت:
-ععععع دیدی چی شددد؟؟ماشین نداریم که باید وایستیم اسنپ بیاد 
میخواست از شر لوکا خلاص شیم ...عالیه همراهیش کردم 
-ارهه (خنده مصنوعی)وایستیم اسنپ بیاد 
لوکا:عزیزم خب خودم میرسونمتون 
-چییییی نههه نمیخو
-هیچی نگو میرسونمتون 
خدا بگم چی کارت کنه الیا با این نظر دادنت 
به الیا نگاه کردم شبیه رنگ دستمال کاغذی شده بود سفیددددد با تأسف با الیا نگاه کردم زیر لب ختاب بهش گفتم:
-با این خوبی کردنت 
چشم قره ای نثارش کردم ...
از ماشینش پیاده شدیم و سمت شرکت سرعت گرفتم حتی حوصله تشکر هم نداشتم در رو باز کردمو خودمو رو صندلیم انداختم ...
الیا:یر به یر شدیم 
-منظور؟
-رژمو زدی بانو منم توصیه کردم 
-الی وای وای وای خیلی ...
در یا شتاب باز شد اومد.. عصبی بود بهش نگاه کردم 
-تشریف بیارید تو اتاق 
در اتاق رو بستم و روبه روش نشستم . 
-مشکلی پیش اومده؟
آدرین:فکر می‌کنه من احمقم 
پاها شو از روی عصبی بودن رو زمین می کوبید و با زمین ریتم گرفته بود از پشت میز بلند شدمو نشستن کنارش 
-. چی اتفاقی افتاده ؟
کلافه رو صورتش دست کشید 
- رفتم شرکت صبح که پاشدم خونه نبود رفتم شرکت که شاید اونجا باشه 
عصبی نفسش رو بیرون فرستاد
- منشی تو شرکت منو دید رفتم اتاقش نبود!....رفتم بیرون از منشی پرسیدم گفت دستشویه منتظر موندم ... طول کشید ...اون از بیرون اومد با کیف دستی ...آخه کی با کیف دستی می‌ره دست شویی؟ 
دستشو لای موهاش کشید 
نفس عمیقی کشیدم 
مرینت-مدرک.
-ندارم هیچی ندارم 
-نمیشه اینجوری نمیشه ... بدون مدرک قاضی قبول نمیکنه ببینید تنها راه حل این هستش که ... شما باید رابطتون رو ادامه بدید تا زمان بخریم 
داد زد-چیکار کنم؟؟؟؟باهاش ادامه بدم با زنی که داره با یه پسر دیگه می‌ریزه رو هم بعد من منم باهاش ادامه بدم 
....
خسته سرمو به صندلی کوبیدم یه ماه بدون مدرک آخه چجوری ممکنه؟