اجبار عاشقی پارت سوم

Alya Alya Alya · 1401/05/06 15:09 · خواندن 5 دقیقه

​​​​​​

هاییی پارت سوممممم 😂

طولانیه بابت جبران تاخیر 😌😂

راستی پست قبلی سوالی بود بگید 😁🤍

 

 

لحنش عصبی ترو صداش دورگه شد
- خانم به اصطلاح محترم شمارتونو بگید تا اوضاع از این بدتر نشده
به الیا نگاه کردم برعکس همیشه سرش پایین بود زیر لب شمارمو تکرار کردم و گوشیمو در آوردم ببینم اسنپ گیر میارم یا نه یه علامت چرخنده گوشی زل زدم
- تلاش نکن پیدا نمیشه باید پیاده بریم
الیا راست می‌گفت ساعت یازده بود یک سال هم می‌گشتم  کسی نمی اومد به ماشین دختر که حالا رسیده بود و پسره هم داشت با راننده صحبت میکرد نگاه کردم
- بیا بریم
دست الیا و گرفتم به سمت خونه بردمش میدونستم راه زیاده ولی چاره ای نداشتم
- وای مری خدا لعنتت کنه
- ببخشید؟ مثل اینکه شما زدی ماشین و ترکوندی
- اگه تو منو راننده نشونده بودی الان تو ماشین راحت نشسته بودیم
- اگه شما هم به من رییس نمیگفتی اینجوری نمیشد
- بیخی مری پاهام دارن در میان
- تو که دهن به فکت خوبه یه کم حرف بزن مسیر کوتاه شه
- چی بگم خو خسته ام
- از دوست پسرت بگو
- خب جونم واست بگه که هنوز اس ام اس بازی  میکنم در کل پسر خوبیه ولی فعلا در حد شناخت ساده هستیم هنوز مراحل قانونی خانواده یعنی هفت خان و رد نکردیم تا خدا بخواد ببینه چی میشه
- خب پس
- نمی‌خوای مثل همه دختر بگی «وای من چی بپوشم»
لحنش آنقدر بانمک بود که از خنده روده بر شدم
- عشقم ببین من گونی هم بپوشم بهم میاد پس اونقدر مهم نیست
- اوف یکی اینو بگیره
- آره تو بغلش گرمش
- مری واقعاً زبونه یا یه چیز دیگه
ابرو بالا برم
- یه چیز دیگه
با اینکه شب بود و هوا تاریک وجود یه دوست مثل الیا کنارم آرام بخش بود نمیتونم تصور کنم اگه نبود چی میشد
  - مری کلید و آوردی؟
دو دستی کوبیدم رو سرم
-نهههه  تو ماشین جا موند
- چیی؟شوخی میکنی دیگه نه ؟
شروع کردم قهقهه زدن الیا محکم پاشو کوبید زمین
- مری دارم از خستگی میمیرم جون عزیزت کلید و بنداز تو
با خنده در رو باز کردم و وارد خونه شدیم
- خیلی بی شعوری
خندیدم
- تو بیشتر
تا پاشو گذاشت رو فرش همه چیزو ولو کرد رو زمین و خودشم ولو شد رو زمین
- اخیش
کنارش لم دادم سرمای سرامیک ها باعث میشد حالم خوب شه
- خب حالا رئیس فردا رو تعطیل میکنی؟
- نه
- عه چرا؟!
- مثل اینکه یادت رفته کلی مریض دارم
با حالت نق پاشد
- نکن به درک
کیف شو برداشت و رفت تو اتاق از تو اتاق صداش می اومد
- نمی‌دونم تو کی شوهر می‌کنی من از دستت خلاص شم دیوونه ام کردی منم احمق اومدم نو کری تو رو دارم میکنم یکی نیست بگه آخه دختر مطب کم بود این کم بود رفتی شدی کارگر مطب دوستت
رودستم کوبیدم
- بشکنه این دست که نمک نداره من و باش دارم این دست بی نمک و میمالم به خیار
- حالا هم شدم خیار
از رو زمین بلند شدم و رفتم سمتش
- آخ نگو تو همیشه هویج منی
چپ چپ نگام کرد
- ممنون خیلی روحیه گرفتم
زدم به کمرش و با لحن جدی گفتم
- جمع این مسخره بازیا رو بیا بکپیم فردا باید زود پاشی
- اوک رئیس اوک...

​​​​با صدای دریک دریک زنگ بیدار شدم دیگه صداش داشت می‌رفت رو مهم همون‌جوری که چشمام بسته بود دستمو می چرخوندم تا ساعت و خاموش کنم
- آخ 
به الیا نگاه کردم 
- چته؟
- مرض خب اول صبحی دست مبارکه تو می‌کنی تو دماغ مبارکه ام
- آه چندش لنگات و جمع کن الیا دیر میشه مریض دارم از حقوقت کم می‌کنم 
- اوف آخه کی با رییسش تو یه خونه زندگی میکنه ؟
- از خداتم باشه ولو جان
سر جام بلند شدم و کش سرم که همیشه زیر بالش بود رو برداشتم و با یه حرکت موهامو بستم پتو رو از رو الیا کشیدم 
- پاشو دختر ساعت ده شد
یه دفعه عین برق گرفته ها پرید 
- چی؟؟؟؟؟
گفتم:چی شده؟
- بدبخت شدیم مری بدبخت یه آقایی دیروز زنگ زد گفت فردا ساعت نه میخواد بیاد منم گفتم بیاد و 
- خب بابا زهر ترک شدم 
سرش رو با سمت راست متمایل کرد 
- میگم گفت ساعت نه میخواد بیاد :/
دستامو گرفت 
- مری بدبخت شدیم 

چپ چپ بهش نگاه کردم
- بابا ساعت ده ماماناس 
چهار زانو نشت
-یعنی چی؟
- دختر ساعت هشته اگه نمیگفتم ساعت دهه که تا فردا هم هیکلتو جمع نمیکری
خیلی ریلکس رفتم سمت آشپز خونه
- مری خدا لعنتت نکنه که منو اینجوری زهر ترک میکنی
بالششو با حرص برداشت 
- نمیگی یه وقت سکته میکنم می افتم میمیرم ؟!
- خب بابا شلوغش نکن حالا 
کتری روی گاز گذاشتم 
- پاشو لباساتو بپوش بریم تا دیر نشده
- باشههههه
از خونه زدیم بیرون و به سمت دفتر
- الی لیست مریضا رو واسم بفرست تو کامپیوتر 
-باش
باز کردن در اتاقم همزمان شد با باز شدن در ورودی 
حوصله سلام و علیک نداشتم سریع در رو بستم و خودمو انداختم رو صندلی 
یه دفعه در باز شد 
همون طور که در باز بود و سرم پایین داد زدم
- الیا چند بار بگم در رو باز نکن 
- ببخشید ....مرینت دوپان؟!... 
سرم رو بالا گرفتم و بلافاصله با تعجب بلند شدم 
- ت...تو 

عع دیدی چی شد😂

تموم شد😂

پارت بعد ادامه داارههههه😂🤍

اکه تونستید تو کامنتا بگید کی بود😂

راستی نویسندگان عزیز اگه هستید یه لایک کامنتی بزارید بدونم هستید🥲💕

فعلا