داستان حقیقت زندگیم پارت دوم

Alya Alya Alya · 1401/06/16 13:38 · خواندن 1 دقیقه

سلومممم🥺💕😂

چطور مطوریددد؟🥲🤍

ببینید چی آوردم😂🫐

دارم آموزش پیوند میزارم(پیوند قلب آماده باشید🥲😂)

بفرمایید 😂👋🏻

.:یه روزی این درخت ها بزرگ میشن
بزرگ؟؟ولی اینجا مثل یه بیابون خشک شده اس...
...:میشن و اون روز باهام توش قدم میزنیم 
الان کجایی که باهات توش قدم بزنم؟...
بار دیگر دستم را روز سبزه های پارک میکشم.....قرار بود باهام قدم بزنیم... ولی الان تو زیر خاک و من رو روزی زمین تنها گذاشتی ... 
بسه دیگه 
تقریبا با دادی که زدم ساکت شدن...
من:متنفرم از همه تون چرا منو بدنیا آوردید چرا؟
دو زانو روی زمین افتادم 
مادر:اشتباه کردیم 
اشتباه؟...من؟ اشتباه کردید؟
دوباره بیحال توی اتاق...کی درکم میکنه؟
خودم... و خاطراتم
من:من میترسم ...هنوز صداش تو گوشمه ... نترس من هستم چقدر حرفش آرومم کرد...پامو رو پدال فشار دادم ولی فارغ از اینکه قرار نیست همیشه پا به پام بیاد ... 
بازم دلم رو شکوند ... منم مثلا برام مهم نیست... ولی هست تحمل فحش شاید برام قبلا خیلی سخت بود ...شاید بغض تو گلو نمایان میشد ‌.... ولی الان انقدر بی تفاوت شدم که ... 
ت.ر زدی توش تیکه کلام مورد علاقه اش... چقدر دلم رو شکوند چقدر بابتش گریه کردم ...چطور تو روم وایمستاد و انقدر بی تفاوت این حرف رو تو روم کوبید ؟!... هنوز هم وقتی بهش فکر میکنم قلبم به تپش می افته ... 
جمع کردن زانو هام تو شکمم و کوبیدن دهنم به دستام که صدای گریه ام خونه رو پر نکنه ... محکومیتم به گریه نکردن تو این خونه چیزیه که باعث شده توی حموم چسبیده به دیوار سردش زار بزنم ... 
چرا گریه میکنی؟
چرا؟واقعا چرا گریه میکنم؟...
_____

تمام رفت😂

آموزش امروز میزارمممم😙💕